مفهوم شناسی عدالت
« عدالت» در لغت، اصلی است که بر حد وسط میان افراط و تفریط و راست و مستقیمدلالت می کند، و بر مبنای این اصل، معانی متعددی آمده است؛ از جمله مساوات،استقامت، حکم به حق، همانندی، همسنگی، درستی، میزان بودن و نقیض جور( کتاب العین، ج 2، ص 4511؛ معجم مقاییس اللغه، ج 4، صص 642-742؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 8، ص 55.)
مفهوم عدالت، همچون خود عدالت، از دیرباز، مفهومی مورد توجه و میدان دارمباحثی اساسی بوده است؛ زیرا این مفهوم و مصداق پیوسته دغدغه آدمیان و هدفی درزندگی، و روشی برای تحقق آرمان ها و مطلوب هایشان بوده است. در این میان،امیرمؤمنان(ع) علی، با جایگاه ویژه خود، در راه تلاش برای تحقق عدالت انسانی،درباره عدالت و مفهوم شناسی آن، به طور مستقیم و غیرمستقیم، سخن ها گفته است که دراین بین می توان پنج مفهوم را مورد توجه قرار داد.
1 - قرار دادن و قرار یافتن هرچیز در جای خودش
این مفهوم از عدالت که دارای سابقه ای دیرین است، بدین معناست که هر چیز وهرکس، در هر حوزه و جایگاهی، آن جا قرار گیرد که بایسته و شایسته آن است، چنان کهامام علی(ع) در این باره فرمود:
عدالت کارها را بدانجا می نهد، که باید( نهج البلاغه، حکمت 437).
ملای روم در بیان این مفهوم چنین سروده است:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموقعش
(مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت 2596)
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود؟ آب دادن خار را
عدل وضع نعمتی در موضعش
نه به هر بیخی که باشد آب کش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعی
که نباشد جز بلد را منبعی
(همان، دفتر پنجم، ابیات 1089-1091)
این مفهوم در تمام سخنان و عملکرد عدالت خواهانه امیرمؤمنان(ع) علی لحاظ شدهاست. تلاش امام (ع)در حکومت خود بر این بوده است که همه چیز در جای خود قرار گیرد،چنان که در نخستین سخنان خود در مدینه پس از بیعت فرمود( نک: نهج البلاغه، کلام 16 .)
امیرمؤمنان(ع) علی آن گاه که سخن از مدیریت به میان می آورد، نخستین چیزی کهبدان توجه می دهد، قرار گرفتن هرکس، براساس شایستگی هایش، در جای مناسبش است، و اینمفهوم عدالت در این حوزه است( نک: همان، خطبه 173). پاسداشت این مفهوم از عدالت،هرچیز را به سامان می آورد، و خیانت در آن، همه چیز را به نابسامانی می کشاند، چنانکه امام علی(ع) در نامه ای به قاضی منصوب از جانب خویش در اهواز نوشت( دعائمالاسلام، ج 2، ص 531)
عدالت این است که هرکس در هر چیز در جای خود قرار گیرد، و این قرار گرفتن،براساس شایستگی ها باشد، تا راه راست و موفقیت و رستگاری رخ نماید(نهج البلاغه،خطبه 147.)
این مفهوم در همه امور روان است، که هرکجا پاس داشته شود، عدالت معنا یافته،و هرکجا ناروایی صورت گیرد، ستم پدید آمده است.
2- انصاف و داد
واژه « انصاف» از ماده « نَصف» و « نُصف» و « نِصف» به معنای چیزی را نصفکردن یا به نیمه رساندن است، چنان که گویند:
«نصفت عمری»به نیمه ی عمر رسیدم؛ « نصف النهار»: روز به نیمه رسید؛ « نصفالشیء بین الرجلین»؛ آن چیز را میان آن دو مرد به نصف تقسیم کرد؛ و به هرکدام نیمیاز آن را داد؛ « ینصف انصافاً الشیء»: آن چیز نصف شد و به نیمه رسید(کتاب العین، ج 3، صص 1799-1800؛ معجم مقاییس اللغه، ج 5، صص 431-432؛ لسان العرب، ج 14، صص 165-166. )
« انصاف» در روابط و مناسبات اجتماعی و امور سیاسی و اداری به مفهوم نصفکردن سود و زیان میان خود و دیگران و پاس داشتن « داد» و حفظ حقوق دیگران همانندحفظ حقوق خود، و در مقام داوری حقوق طرفین را یکسان و برابر رعایت کردن است.
انصاف در این وادی، بدین معناست که هرکس حقوق دیگران را رعایت کند و آن راچون حقوق خود بداند و برای دیگران حقوقی برابر خود قائل باشد و آن چه برای خود میخواهد، برای دیگران نیز بخواهد و مزایا و بهره های زندگی را میان خود و مردمانبرابر تقسیم نماید( نک: نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص 571). همچنین به معنایدادخواهی و گرفتن حق و دادن آن است. در آموزه های علی آمده است:
«عدالت یعنی انصاف».( نهج البلاغه، حکمت 231) .
آن حضرت در سخنی در اوایل زمامداری خود، نک: الارشاد، صص 116-117)، به موضعگیری دادخواهانه ی خویش اشاره کرده و فرموده است:
به خدا سوگند، که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم، و مهارستمکار را بگیرم و به ناخواه او، تا به آبشخور حق کشانم(نهج البلاغه، کلام 136).
در این جا عدالت خواهی، تلاش برای تحقق عدالت، در معنای انصاف و دادستانی؛ وگرفتن حق ستمدیده و رساندن آن حق به وی، آمده است. همچنین حضرت در نامه ای بهکارگزاران خراج فرموده است:
«پس داد مردم را از خود بدهید»( همان، نامه 51).
یعنی کارگزاران در رفتار و مناسبات خود و انجام وظایف و مأموریت های خویش،از روی عدالت و داد رفتار و عمل کنند و هیچ حقی را زیرپا نگذارند و حقوق مردمان رابه درستی، همچون حقوق خود پاس دارند. عمل به عدالت، یعنی دادستانی و حقوق دیگران راچون حقوق خود دانستن و پاس داشتن در نگاه پیشوایان دین از مصداق های برتر، عمل بهعدالت است، چنان که امام باقر(ع) فرموده است:
هیچ عدالتی مانند انصاف نیست( تحف العقول، ص 208؛ بحارالانوار، ج 78، ص 165 ).
در این جهت امیرمؤمنان(ع) علی به اسود بن قطبه،(2) سردار سپاه حلوان(3)،فرموده است:
بی گمان ستم را با عدل عوض ندهند. پس خود را از آن چه مانند آن را برای خودنمی پسندی دور ساز، و جان خود را در کاری که خدا بر تو واجب فرمود در باز، در حالیکه پاداش آن را امیدواری و از کیفرش ترسانی( نهج البلاغه، نامه 59).